بنیتابنیتا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

دختر بی همتای من

اولین ایستادن

امروز بطور جدی شروع به یادگیری ایستادن کردی البته بصورت خود جوش چون من نه کمکت کردم نه تمرینت دادم بسکه مستقلی عشق مامان قربون قدو بالات حدود یک ساعت داشتی تمرین میکردی منم به روی خودم نمیاوردم که دارم ذوق مرگ میشم آخه تا نگاهت میکردم هول میشدی و می افتادی چندبار سعی میکردی بعد چند دقیقه میشستی تا استراحت کنی دیگه آخراش ولوووو شدی از خستگی                                      ...
6 مهر 1393

دیگه هرچی دوست داری بفرما بخور

امروز برای چک  کردن قد و وزنت باهم رفتیم بهداشت خداروشکرهمه چیزت خوب بود خانم دکتر هم گفت دیگه همه چیز میتونه بخوره آخه دخملی بزرگ شده ماشاله منم تا از درمانگاه اومدیم بیرون فورا برات یه بستنی شکلاتی خریدم (آخه دست ما هر وقت میدیدی خیلی تلاش میکردی ازمون بگیری)و رفتیم خونه مامان رعنا و شروع به خوردن کردی . خدارو شکر دیگه لازم نیست قایمکی چیزی بخوریم                                                      &nb...
6 مهر 1393

اولین بوسه به شونه مامان

همین الان الان الان منو بوسیدی خیلی خوشحالم بعد از شام وایستادی پشت سرم و شروع کردی بامامان دالی بازی کردن منم صورت خوشگلتو یه ماچ محکم کردم همون موقع شماهم ازپشت سرم یه ماچ خوشگل به دستم زدی انگار دنیارو به من دادی یه ذوقی کردم زودی به بابا مهدی گفتم منو بوس کرد گفت فکر میکنی داره بازی میکنه اتفاقی صدا داد واسه همینم بردمت پیشش که باباروهم ببوسی توام ضایم نکردی و دست باباروهم بوس کردی عاشقتیمممممممممممممممممممممممممممممممممممم ...
6 مهر 1393

تولد سهیل

امروز تولد سهیل جونه و از ظهر تمام تلاشم روکردم تادردونه بخوابه تا وسط جشن خوابش نگیره دست آخرساعت 4 خوابیدی تا ساعت 6 بیدارشدی میخواستم صورتتو نقاشی خرگوش کنم ولی نذاشتی بلاخره آماده شدیمو رفتیم شب خوبی بود بنیتا کوچولو هم طبق معمول کلی رقصید   بقیه عکسها در ادامه مطلب ...
4 مهر 1393

جشن دندونی

دختر کوچولوی من تقریبا 10 روز پیش لثه ات شروع به باز شدن شد تا اولین مروارید از توش بیرون بیاد وامروز رو هم جمع شدیم تا رویش دندون کوچولوتو جشن بگیریم امیدوارم همه دندونات راحت در بیادو اذیت نشی و هیچوقت دندون درد نگیری                                                                       ...
28 شهريور 1393

اولین سالگرد تولد جیگر طلای مامان 1393/06/22

                    تقدیم به صاحب چشمانی که آرامش قلب من است و صدایش دلنشین ترین ترانه من است. از بودنت برایم عادتی ساختی که بی تو بودن را باور ندارم چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوب تر شد که دنیای من شدی همیشه بدان که تا بیکران عشق عاشقانه دوستت دارم. خدايا شكرت كه مارو به آرزومون رسوندي.الان يه فرشته كوچولو كنارمونه و خوشبختيمونو تكميل كرده.   ...
26 شهريور 1393

روز دختر

میشــــه اسـم پاکتو رو دل خـــــدا نوشت میشه با تو پر کشید تــــوی راه سرنوشت میشـــه با عطـر تنت تا خــــود خـدا رسید میشــه چشــم نازتو رو تن گلهــــا کـشید     روزت مبارک زیباترین مخلوق خدا    ...
26 شهريور 1393

تولد ایلیا کوچولو 1393/04/06

امروز تولد ایلیا کوچولو بود پسر عمو حسین دوست بابا مهدی صبح زود بیدار شدیم و کارامونو کردیم ساعت 2 راه افتادیم دختر کوچولوی مامان هم اوایل راه خوابش برد و تا جلوی خونه ایلیا خوابیدی تو ماشین بلندت کردم که موهاتو شونه بکشم بیدار شدی تو تولد با بچه ها کار نداشتی فقط بغل خودمو خاله ها نانای میکردی .             ...
26 شهريور 1393

تولد دایی عرشیا 1393/02/05

امروز تولد دایی عرشیا جونه از صبح داره به گوش همه میکشه که من تولدمه ولی ما باهم قرار گذاشتیم به روش نیاریم عصری قرار شد من و دخملی بریم خونه مامان جون تا شب تولد بگیریم که دایی عرشیاخودش برای یاد آوری اومد خونمون دنبالمون بیچاره بغلت کرده بود همش هم میگفت من کادو نمیخوام که بنیتا برای من بهترین کادوس دایی آرش و زن دایی و رهام جون هم عصری اومدن بابا مهدی هم از سر کار اومد شب همه دور هم بودیمو کلی خوش گذشت    بقیه عکسها در ادامه مطلب     ...
26 شهريور 1393