تم پارتی پرنسس بنیتا
اشک شادی شمع و نگاه کن که واست میچکه چیکه چیکه کام همه ر...
تولد بابا مهدی 1393
امروز جشن تولد بابا مهدی جونه بعدازظهر کیک پختم و حاضر شدیم تا با مامان رعناو آقاجون ودایی عرشیا رفتیم پارک تا اونجا واسهبابایی تولد بگیریم خوش گذشت هم شما خیلی تاپ بازی کردی هم دایی عرشیا کلی بازی کرد تازه من و مامان رعنا هم رفتیم پیست اسکیت .(شوهر جونم انشاله 120 سال سایت رو سر منو دختر خوشگلمون باشه) این کیک خوشمزه رو هم خودم واسه بابایی درست کردم اینم وقتیه که داریم از پارک برمیگردیم قصد داری کم کم جای منو پیش بابات بگیری تا پیش هم میشینیم یا میای وسط...
تولد سهیل
امروز تولد سهیل جونه و از ظهر تمام تلاشم روکردم تادردونه بخوابه تا وسط جشن خوابش نگیره دست آخرساعت 4 خوابیدی تا ساعت 6 بیدارشدی میخواستم صورتتو نقاشی خرگوش کنم ولی نذاشتی بلاخره آماده شدیمو رفتیم شب خوبی بود بنیتا کوچولو هم طبق معمول کلی رقصید بقیه عکسها در ادامه مطلب ...
جشن دندونی
دختر کوچولوی من تقریبا 10 روز پیش لثه ات شروع به باز شدن شد تا اولین مروارید از توش بیرون بیاد وامروز رو هم جمع شدیم تا رویش دندون کوچولوتو جشن بگیریم امیدوارم همه دندونات راحت در بیادو اذیت نشی و هیچوقت دندون درد نگیری  ...
اولین سالگرد تولد جیگر طلای مامان 1393/06/22
تقدیم به صاحب چشمانی که آرامش قلب من است و صدایش دلنشین ترین ترانه من است. از بودنت برایم عادتی ساختی که بی تو بودن را باور ندارم چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوب تر شد که دنیای من شدی همیشه بدان که تا بیکران عشق عاشقانه دوستت دارم. خدايا شكرت كه مارو به آرزومون رسوندي.الان يه فرشته كوچولو كنارمونه و خوشبختيمونو تكميل كرده. ...
تولد ایلیا کوچولو 1393/04/06
امروز تولد ایلیا کوچولو بود پسر عمو حسین دوست بابا مهدی صبح زود بیدار شدیم و کارامونو کردیم ساعت 2 راه افتادیم دختر کوچولوی مامان هم اوایل راه خوابش برد و تا جلوی خونه ایلیا خوابیدی تو ماشین بلندت کردم که موهاتو شونه بکشم بیدار شدی تو تولد با بچه ها کار نداشتی فقط بغل خودمو خاله ها نانای میکردی . ...
تولد دایی عرشیا 1393/02/05
امروز تولد دایی عرشیا جونه از صبح داره به گوش همه میکشه که من تولدمه ولی ما باهم قرار گذاشتیم به روش نیاریم عصری قرار شد من و دخملی بریم خونه مامان جون تا شب تولد بگیریم که دایی عرشیاخودش برای یاد آوری اومد خونمون دنبالمون بیچاره بغلت کرده بود همش هم میگفت من کادو نمیخوام که بنیتا برای من بهترین کادوس دایی آرش و زن دایی و رهام جون هم عصری اومدن بابا مهدی هم از سر کار اومد شب همه دور هم بودیمو کلی خوش گذشت بقیه عکسها در ادامه مطلب ...
عروسی عمو مجتبی (دوست بابا مهدی)
این اولین جشن عروسی هست که فرشته ی کوچولوی ما همراهمونه شما تو این عکس 4ماهته وبرای اولین بار به جشن عروسی رفتی خیلی برات جالب بود چون با دقت به همه جا نگاه میکردی وقتی رقص نور روشن میکردن کلی دست و پا میزدی فقط موقعی که رفتم تا به عمو مجتبی و خاله سعیده تبریک بگم همینکه نزدیک عروس و داماد شدیم یکدفعه همه برای عروس داماد جیغ کشیدن و دست زدن شما یه ذره ترسیدی البته حق هم داشتی خیلی صداشون بلند بودواسه همین مامانی بردتت بیرون سالن تا یه ذره هوات عوض شه.انشاله عروسیه خودت عشقم ...